مسیحیان مومن در آن زمان پشتوانه کلیسا بودند.به تدریج زمانی که مردم این حمایت را قطع کردند کلیسا هم از قدرت ساقط شد.
کفار را می گرفتند و برای اینکه گناهانشان آمرزیده شود در یکی از انواع مجازات سیخی به دهانشان فرو می کردند و از طرف دیگر خارج و زنده زنده روی آتش کبابشان می کردند و به خیال خود در حق این اشخاص لطف می کردند چون به این طریق تطهیر می شدند و از شعله های جاودان جهنم در امان می ماندند.مردم هم مثل یک مراسم اجتماعی دور این صحنه جمع می شده اند و به محکوم ناسزا گفته و سنگ پرت می کردند.
یک عکسی دیدم چند وقت پیش که در یکی از میادین اعدام ایران پدری کودکش را روی شانه گذاشته و پای چوبه دار به تماشای تلو تلو خوردن و جان کندن قربانی مشغول بود.انگار که بچه را برده شهر بازی.آیا در این صحنه با منظره قبلی شباهتی نمی بینید؟
اکثریت مردم آلمان پشتوانه قدرت هیتلر و نازیسم بودند.آیا خرد جمعی مردم آلمان نبود؟ مهم نیست که دنیا فکر دیگری می کرد.ولی در آلمان خرد جمعی همین بود.
هیچ تشکیلات دینی یا حکومتی بدون پشتوانه اکثریت مردم دوام نمی آورد.
حرف من این است که تعداد طرفداران یک ایده ربطی به درست یا غلط بودن آن ندارد. لزوما اقلیت هم درست نمی گویند.حقیقت ربطی به تعداد ندارد.