بعد از بنزین 65 تومنی،فکر کردم شاید بهتره ماشین کم مصرف تری بگیرم.
بعد از بنزین 85 تومنی،فکر کردم باید مسافرت با ماشین رو کمتر کنم.
بعد از بنزین 100 تومنی و 400 تومنی آزاد،باز هم جاهای کمتری با ماشین رفتم و ..
بعداز هدفمندی آخری،بلاخره به این نتیجه رسیدم هر تلاشی برای کمتر خرج کردن بیهوده است.
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم،
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت.
پس من هم هدفمند شدم،بجای اینکه راه های کمتر خرج کردن رو یاد بگیرم،هدفم این شد که راه های در آمد بیشتر رو پیدا کنم،و به سرمایه گذاری بیشتر اهمیت بدهم.سرمایه گذاری روی خودم و وقتم.
شونه هایم رو میدم عقب و سرم رو بالا میگیرم،عمیق تر و مصمم تر تنفس میکنم،به چیزهایی فکر میکنم که به من احساس بهتری میدهند،به تجربه های موفقیت و به این توجه میکنم که انرژیم رو با خمودگی و افسردگی از دست ندهم.بلکه انرژی خودم رو از فرم سهمیه بندی و یارانه ای و بخور و نمیر،درش بیارم،آزادش کنم و حالشو ببرم.
ا
ز اون آدمهایی خوشم میاد که میگن،همیشه یک راه بهتر وجود داره،حتی وقتی که میدونن دارن دروغ میگن.